پست4

خب دیروز ظهر جاتون سبز ما با شقایق دختر دایی بابام دوسال ازم بزرگ تره ومامانش رفتیم روضه یه جا به اسم خونه امام حسینی تو این خونه یه محراب بودش که میگفتن هرکی حاجت کنه و نماز بخونه حاجتش براورده میشه خیلی جالب بود مثل این که یه مرده بوده وقتی کوچیک بوده قلبش خیلی مشکل داشته اومده این خونه وشفاش دادن و قلبش خوب شده ایم از 13 سالگیش محرما میاد خونه امام حسینی و به همه قهوه میده خداییش همه هم قهوه می پست4...

نمیدون چرا این چند روز عصبی شدم دوستام میگن از مانیا وا گرفتم نمیدون چرا همش میخوام سر یکی دادبزنم عصبانیتم رو سر همه خالی کنم شاید به خاطر شروع مدارسه شاید به خاطر محرم نمیدونم ولی نمیزارم ادامه پیدا کنه ام دیشب یه نفرو دیدم هرچند از دور ولی واقعا از عکس العملم بعد از دیدن اون شخص تعجب کردم خیلیم تعجب کردم که حالا بماند کی بود از شیطونی این چند روز بگم ده تا کیلید از تابلو برق های مدرسه پایینه نم پست4...

گفتم الان که یکم وقت هست ارزو هام رو بگم  شاید رسیدن به بعضی ارزو هام ممکن نباشه ولی خب ارزو دیگهیه ارزوی خیلی بزرگم اینه که پزشکی یا دندون پزشکی قبول بشم چون واقعا عشقشو دارم یکی دیگه از ارزوهام شهرت ومعروفیته من عاشق موسیقی وتنظیم کردنم ولی اخه چجوری یه زن نمیتونه تنظیم کننده باشه واستودیو بزنه یا اصلا گروه موسیقی داشته باشه واسه همین میگم بعضی از ارزوهام ممکن نیست اخه چه فایده داره چندتا ساز رو پست4...

  خب روزای تکراری میگذره مدرسه ها شروع شده دبیر عربی خیلی گنده روانی عاشق دبیر کاروفناوریم دبیر علوممون مرده بهش میخوره 26یا 27 سالش باشه قیافشم خوشگله ودل همه دخترارو برده البته به جز من هم سن بابامه وخوشبختانه فقطم مال کلاس ماس اصلاا همچین کاری از مدرسه ما بعید بود بعدم این که خیلی گند اخلاقه تو کلاس حق داریم دو دفعه سرفه یا عطسه کنیم بشه سه بیرون یا منفی میزنه  مدرسم غیر دولتی نمیشه چیزی گفت د پست4...